در فکر آن بودم که در این آخرین روزهای سال، بنویسم از تمامی روز های خوبی که گذشت، روزهایی که آمدند و رفتند و حالا تنها خاطرات خوبشان باقی است،مشغول نوشتن بودم که ناگاه قلبم فریاد برآوردکه:آی قایقران مگر بدون او هیچ روز خوبی هم بوده...؟مگر با وجود غم انتظار هم میتوان خوش بود؟
عقلم به شدت برآشفت از کنایه اش و فریاد زد که تو دیگر چه میگویی؟ خود تو چندبار قول داده ای که تا او هست عشقش را به فراموشی نسپاری؟ چندبار عهد بستی که هیچ محبتی را جز او را در خود راه ندهی؟تو خودت خوب میدانی چه عهد هایی که بستی و شکستی،چه قول هایی که دادی و عمل نکردی، چه روزهایی را به شب رساندی بی آنکه حتی لحظه ای را به یاد محبوبت باشی و یا ثانیه ای را دلتنگش...تو خودت خوب میدانی...
نزاع عقل و قلبم تاآنجا پیش رفت که هردو مغلوب شدند،الان هردوشان بغض کرده اند و زیر لب میگویند: یاربیع الانام،خسته ایم از این اسفندهای طولانی زمستان...،خوب میدانیم هیچ چیز مهیا نکرده ایم تا پذیرای حضور بهاری ات باشیم،اما تو که چشمت به این هیچ های ما نبوده و نیست... اصلا تو را که در اوج استغنایی با نداشته های ما کاری نیست و هرچه احتیاج است و نیاز، همه از قلب خسته و ذهن آشفته ی ماست...
بهار دارد میاید، فکری هم به حال ما کن.
سلام شفیق
قلم زیبایی داری
ممنون شدید....
قایقران به مطالب به روزم سر بزن جالبه هر چند مایه ی درد...
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟
خدا کند که از آن دور توسنش برسد
همیشه حرف از رفتن هاست
کاش کسی با آمدنش غافلگیرمان کند....
اللهم عجل لولیک الفرج
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن حال امسال را با آرزوی فرج می خوانیم که بهترین تحول زندگی مان ظهور باشد تحولی که حالمان را خوب می کند و احوالمان را رو به راه .
یا صاحـــب الزمــــــــــان . . .
آیا دوباره مثل هــمان سال های پیــــش
امســال هم بدون تو تحویــــــل میشود؟
یک سیـــــن کم گذاشتم روی سفره ام
این سفـــره با سلام تو تکمیـــل میشود . . .
اللــــــــــــــــهم عجّــــل لولیـــــک الفــرج