قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

من ماندم و حکایت خونین داغ تو

این اربعین نشد ولی یک روز میرسد  

ویزای کربلای مرا مهر میکند  

 

همین نزدیکی ها

دلت که میگیرد 

منت زمین و زمینیان را نکش 

همین نزدیکی ها 

هنوز هم 

راه آسمان باز است  

 

بــــــــــــرف

 صدای پای زمستان می آید... 

 

به ماه آسمون میگفت ببین بابای من کجاست

اصلا پدر که در خانه باشد دل آدم همه جوره قرص است 

خیالت از همه چیز راحت است  

اصلا انگار بیش از هر چیز 

 پدرها خلق شده اند برای روزهای دخترانه ی دختر هایشان.

این که با کوله باری از بغض و دلتنگی پناه ببری در آغوششان 

دست مهربانشان را برگیسوانت بکشند 

و تو بی آنکه حتی خودت هم فهمیده باشی،حالت خوب خوب خوب شود    

و مطمئنم تو هم همچون من هنوز نفهمیده ای چیست این معجزه ی پدرانه...  

.  

دختر باشی 

آن هم سه ساله 

پدرت وارث بهترین پدرانه ها باشد 

خسته باشی،مجروح،آزرده،دلتنگ 

در جستجوی آغوش امن پدر باشی 

پدرت را بیابی اما... 

امشب باز هم دلم هوای حرمتان را کرده 

به یاد روز های زیارت 

به یاد لحظه های دخترانه مان  

به یاد کربلایی که یقینا آن هم از یمن زیارت شما بود. 

گاه نوشت(4)

 

تنها کافی است زاویه ی نگاهمان را تغییر دهیم 

از خشک خشک...تا سبز سبز...

گاه نوشت (3)

از تک تکشان سوال خواهد شد 

کلیک های کرده 

و حتی کلیک های نکرده 

ذهن ها و دکمه های کیبورد را به غرض(و مرض) مکدر نکنیم 

همین!

گاه نوشت (2)

خوشم میاد همیشه در زندگی وقتی

ته ته قلبم امیدم به این و آن  است

آن چنان حالم را میگیری که ملتفت میشوم

الهی و ربی من لی غیرک

 

خدایا، تسلیم

میشود باز هم خودت هوایم را داشته باشی؟!

گاه نوشت(1)

ببین اگه بلد نیستی کسی رو دلداری بدی 

اقلا هی بش نگو من که بت گفته بودم 

ok؟  

رونوشت به خودم