قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قرار بود که عمری قرار هم باشیم...

قرار بود که عمری قرار هم باشیم

که بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم

اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز

من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم

کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم

غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار

مگر قرار نشد رازدار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه رو رو گرفته‌ای از من

مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم

به دست خسته‌ی تو دست بسته‌ام نرسید

نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم

شکسته است دلم مثل پهلویت آری

شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم

برای ما که

سرآغاز و سرنخ داستان یکی شدنمان به فاطمیه میرسد
برای ما که همیشه دست به دامان الطاف مادرانه ی شما بوده ایم
برای ما که یادگرفته ایم دلتنگی مزا بی نشانتان را زانو بزنیم در ایوان نجف،به این امید که گفته اند هرچه باشد عاشق از معشوقش جدا شدنی نیست...
برای ما که این روز ها ذره ای هرچند اندک از اقیانوس  عاشقانه های بین شما و مولا را چشیده ایم
برای ما با همه ی نقصان و کوچکیمان
فاطمیه ی امسالتان عجیب بغض آلود است مادرجان...
همین!