قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

یاربیع الانام

گفت:

چیزی به سال نو نمانده

و ما بدهکاریم به یکدیگر

و به تمام"دوستت دارم" های نگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماند.

و آن ها را بلعیدیم!

گفتم:

دوستت دارم های نگفته را میتوان فراموش کرد

میتوان سپرد به گنجینه ی هزاران حرف فروخورده

اما وای از وقتی که دوستت دارم هایمان را با صدایی بلند فریاد بزنیم

و بعد پشت دیوار غفلت روزمرگی هایمان فراموشش کنیم...

چیزی به سال نو نمانده

و ما به اندازه ی یکسال بدهکار تر شدیم به"او" و به خودمان... 

لابد مثل همه‌ی محرّم‌ها و صفرها که به ربیع ختم شدند،
لابد مثل همه‌ی آن اسفندها که با فروردین و اردیبهشت،عاقبت ‌به ‌خیرمیشوند
مثل همه‌ی زمستان‌هایی که با بهار...
این خزانِ روزگار هم تمام می‌شود
لابد تو می‌آیی،
عاقبتِ روزگار به تو ختم می‌شود؛ به‌خیر
لابد حالِ روزگارِ خوش می‌شود
خوش به حالِ روزگار 

بلاخره این قرن ِ زمستانی
به سر می‌رسد
و سر می‌رسد
آن که باید ...

ما غم کم کاری همتون رو می خوریم

تلنگرانه ی حاج حسین یکتا 

برای من و تو ی دانشجو...  

دانلود 

  

صرفا برای ثبت در قاب خاطراتمان

برخی خستگی ها و دلتنگی ها هست که فقط باید در سفره ی درد دل با آن ها باز کرد.

باید بغض هایی را که یکسال است قورت داده ای ،این روزهای آخر سالی برداری و ببری سر سفره ی راهیان

بروی و در سنگرهای هزار ستاره ی شلمچه و طلاییه بنشینی

چفیه ات را درآب های اروند خیس کنی،زمین و دل نگرانی های زمینی ات را کنار بگذاری و فرو روی در عشق... 

پ.ن 

1. نه تنها حالم بد نیست، بلکه از برکت تنفس در هوایتان به وسعت آسمان آرامم  

2.خدا خیرت دهد حاج حسین یکتا که هوای سفرمان را آسمانی تر کردی

باشد که این بار مصداق حول حالنا را درک کرده باشیم

3.میخوام به واسطه ی قولی که به یه سری دوستان دادم فایل صوتی سخنان حاج حسین یکتا رو بذارم اینجا اما هم حجمش خیلی زیاده و هم نیاز به ویرایش داره کسی میتونه کمک و راهنمایی کنه عایا؟! 

کامنت خصوصی پلیز

دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو

گفتم:

آدم را به جایی میرسانند که گاهی حتی می ترسد از اجرای چیزی که یقین دارد خدا به آن راضی است.

به نقطه ای میرسد که حس می کنید درحرف‌هایی که می‌زند چقدر تنهاست

نه تنها برای اجرای حرف خدا،بلکه حتی برای بیان اعتقاداتش هم

چه زخم زبان ها که متحمل نمیشود... چه برچسب ها که نمیخورد...

گفت:

خوب فکر کن

اما در همان حال، هنوز هم  

در دلت قند آب میشود وقتی این زخم خوردن به خاطر اجرای حرف پروردگارت را تحمل میکنی.

نه؟!

این بار از ته ته قلبم لبخند زدم و رفتم   

 

ندا می آید آی قایقران:

شاید هزار و یک "او"اطرافت  وجود داشته باشند که  همه شان دوستت دارند،دوستشان داری اما...

بین همه ی "او"ها، فقط یک ضمیر است که میشود برای خودش، برای همه چیزش، دوستش داشت.

تو خدای منی

زندگی آیا درون سایه هامان رنگ میگیرید؟!

وای از روزی که بفهمی تصورت از دیگران نه به اندازه ی خودشان 

بلکه به اندازه ی سایه هایشان بوده است.

آن وقت همین که بهشان نزدیک تر میشوی تازه میفهمی که واعجبا! 

چه تصمیمات غلطی را بر اساس این فرض غلط گرفته ای