قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

نمیدونم چی اومد سر چشمام...!

مگر نه اینکه تو قتیل العبراتی و ما به اشک بر تو محتاج؟

مگر نه اینکه تو کشته اشک هایی و ما بر اشک برتو زنده؟

مگر نه اینکه محرم را آفریده اند برای حیات دوباره مان؟

حالا تو بگو  چه برسردلی آمده است  که وسط روضه بنشیند و مات و مبهوت باشد؟

چه برسر اشک هایی آمده است که قرار بود آب حیات باشند برای قلب زنگار گرفته ی دنیایی؟

جگرم داغ شده

قلبم تند میزند

گلویم از بغض درد میکند

اما چشمه ی اشکانم ...

لابد آن هاهم محتاج  اند به هوای مسیحایی حرمتان مولا جان!


انگار کن در همین حال و هوا و افکار باشی که یهو به خودت بیایی و ببینی سید مجید بنی فاطمه دارد میخواند:

نمیدونم چی اومد سر چشمام

که اشکام مثل اون قدیم نمیشه

میشینم توی روضه اما حالا

مثل روزای بچگیم نمیشه

نمیدونم چی اومد سر این دل

که عطر حرمت کم شده آقا

یه کاری کن یکم آروم بگیرم

تو رو به چادر حضرت زهرا(س)...

دانلود

نظرات 2 + ارسال نظر
مردی بنام شقایق چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام

ان شاالله بزودی قسمت بشه دوباره

ان شاالله رزق مدام همه

شـ ـکـرانـه سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 05:45 ب.ظ http://Sametaneh.blog.ir

سلاااام بانو جان

کربلا...
برا من گنگ بود. هم توی خود سفر و هم بعدش . . .
از بهمن تا حالا تقریبا یه ماهی و نیم گذشته ولی هنوز نتونستم درباره اش بنویسم . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد