کاش هر از گاهی یکی یادمان می آورد که ما از همان عالم ذر،از همان پاسخ قالوا بلی عهد کرده بودیم که با یکدیگر هم تیمی باشیم.عهد کرده بودیم که تا رسیدن به مقصد نهایی همراه و هم پیمان بمانیم.
کاش هر از گاهی نگاهی به تاریخ گذشته مان می انداختیم و نگاهی به آینده ی پیش رویمان تا یادمان نرود کجای تاریخ ایستاده ایم،تا یادمان بیایید مقصد کجاست،تا دست انداز های راه و تفاوت سلیقه ها ما را از عهد و پیمان مشترکمان جدا نکند
خدانیاورد آن روز را که از سردلسوزی نابجا و حساسیت بی جا،نادانسته و نخواسته ضربه بزنیم برپیکره ی مسیر؛ و در عوض آن که دست یکدیگر را بگیریم و زود تر مسیر را هموار کنیم تا همه بتوانند به سلامت به مقصد غایی برسند، یکدیگر را از تلاش و تکاپو و مجاهدت، دلسرد و خسته کنیم.
خدانیاورد آن روز را که آنقدر درگیر بازی های کودکانه شویم که چشم انتظاری مهدی زهرا را کلن از یاد ببریم.
کاش هر از گاهی یکی این جمله ی استاد طاهرزاده را یادمان می آورد که:" به این راحتیها نباید رفاقتمان را با گروهها و افرادی که در حفظ اصول انقلاب با ما مشترکاند، بههم بزنیم"
کاش،به قول آیت الله بهجت خدا به ما توفیق آگاهی میداد که اگر در ابتلا و آزمایش قرار گرفتیم بد را خوب و خوب را بد نبینیم...
آفرین به نجمه ی عزیزم..
خیلی قشنگ نوشتی و در عین حال کوبنده و انشاا... تاثیرگذار!!!!!!
سلام دوستم
والا قصد کوبیدن که وجود نداشت
بیشتر شبیه وصیت نامه بود
و زین پس تنها سکوت میکنم و از نانوشته ها سرشار...